به او گفته بود تو اولین و آخرین عشقم هستی .
به او گفته بود که تو این دنیا هیچ دختری رو بجز تو نمی بینم .
به او گفته بود به نامت به عشقمون قسم دوستت دارم.
و به او خیلی چیزهای دیگرهم گفته بود.
دختر می خندد این بار اد کلن مورد علاقه اش را پیدا کرده بود می خواست جبران آن همه محبت و ابراز علاقه را بکند.
به بهانه رفتن به آموزشگاه از صبح از خانه بیرون آمده بود والان ساعت نزدیک یازده است او به مادرش قول داده بود امسال دانشگاه قبول می شود
روسری اش را مرتب می کند و با خوشحالی رو به فروشنده می گوید:
ببخشید می شه اون ادکلن رو بدین ببینم .
او ادکلن را می خرد پولهایش را از دو هفته پیش جمع کرده بود تا پسر را هیجان زده کند.
فروشنده آدکلن را کادو پیچ کرده می دهد و دختر جمله " عشق فقط تو" را روی آن می نویسد.
نگاهی به ساعت می اندازد 11:30 با پسر قرار دارد از مغازه بیرون می آید دیگر گرمی هوا کلافه اش نمی کند .
باید عجله می کرد ترافیک سنگینی است برای لحظه ای چشمانش گرد می شود آن طرف خیابان پسر را می بیند دست در دست دختر دیگری ، دقیق تر که می شود دختر را می شناسد " فروغ " دوست صمیمی اش .
آن دو با هم می خند ید ند . دخترک می خواهد از عرض خیابان رد شود صدای بوق اتومبیل را نمی شنود و...
راننده پیاده می شود و بر سر خود می کوبد .
دخترک غرق در خون هیچ چیز را نمی بیند فقط صدای فروغ را می شنود که به او می گوید:
پرستو این پسره رو ول کن
به این پسرا نمی شه اعتماد کرد
همشون عین هم هستن ....
صدای همهمه ، بوق ماشین در هم پیچیده و ادکلن کادو پیچ شده کنار پیاده رو خشکش زده است.
